SE7EN

کاش به زمانی برگردیم که تنها غم زندگیمان شکستن نوک مدادمان بود

SE7EN

کاش به زمانی برگردیم که تنها غم زندگیمان شکستن نوک مدادمان بود

آدمک

 

 

 


ادمک مرگ همین جاست بخند

دست خطی که تو را عاشق کرد،

شوخیه کاغذیه ماست بخند



ادمک خر نشوی گریه کنی

کل دنیا یه سراب بخند

ان خدایی که بزرگش خواندی

به خدا مثله تو تنهاست بخند



ادمک تنها نشین، پرواز کن

عشق را از جهان اغاز کن

ادمک اسمان در بر گیر



مرگ در کمین است،

دفتر عشق را دوباره باز کن

ادمک تنهایی سخته بخدا

دل من میگیره اینجا بخدا

ادمک دلم برات تنگ شده است۰

ادمک قدر تورو دارم بخدا


فکر کن درد تو ارزشمند است۰

فکر کن گریه چه زیباست، بخند

تازه انگار که فرداست ، بخند

راستی آنچه به یادت دادیم

پر زدن نیست که درجاست ، بخند

آدمک نغمه ی آغاز نخوان

به خدا آخر دنیاست ، بخند....

مچ گیری جالب استاد دانشگاه

چهار دانشجو که به خودشان اعتماد کامل داشتند یک هفته قبل از امتحان پایان ترم به مسافرت رفتند و با دوستان

خود در شهر دیگر حسابی به خوشگذرانی پرداختند. اما وقتی به شهر خود برگشتند متوجه شدند که در مورد تاریخ

امتحان اشتباه کرده اند و به جای سه شنبه، امتحان دوشنبه صبح بوده است. بنابراین تصمیم گرفتند استاد خود را

پیدا کنند و علت جا ماندن از امتحان را برای او توضیح دهند. آنها به استاد گفتند: « ما به شهر دیگری رفته بودیم که در

راه برگشت لاستیک خودرومان پنچر شد و از آنجایی که زاپاس نداشتیم تا مدت زمان طولانی نتوانستیم کسی را گیر

بیاوریم و از او کمک بگیریم، به همین دلیل دوشنبه دیر وقت به خانه رسیدیم.».....استاد فکری کرد و پذیرفت که آنها

روز بعد بیایند و امتحان بدهند. چهار دانشجو روز بعد به دانشگاه رفتند و استاد آنها را به چهار اتاق جداگانه فرستاد و

به هر یک ورقه امتحانی را داد و از آنها خواست که شروع کنند....آنها به اولین مسأله نگاه کردند که 5 نمره داشت.

سوال خیلی آسان بود و به راحتی به آن پاسخ دادند.....سپس ورقه را برگرداندند تا به سوال 95 امتیازی پشت ورقه


پاسخ بدهند که سوال این بود: « کدام لاستیک پنچر شده بود؟»....!!! اینجا بود که هر کدوم یه جوابی داد و....  

 

 

دادا آخه واسه چی دروغ میگی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

عجـــــــــــــایـــب هفتـگــــــــــــــــــــانـــه !!!!!!!!!!

عجایب هفتگانه !!!!!!!!!!!!!!



معلمی از دانش آموزان خواست تا عجایب هفتگانه جهان را فهرست وار بنویسند. دانش آموزان شروع به نوشتن کردند. معلم نوشته های آنها را جمع آوری کرد. با آن که همه جواب ها یکی نبودند اما بیشتر دانش آموزان به موارد زیر اشاره کرده بودند:
اهرام مصر، تاج محل، کانال پاناما، دیوار بزرگ چین و... در میان نوشته ها کاغذ سفیدی نیز به چشم می خورد. معلم پرسید: این کاغذ سفید مال چه کسی است؟ یکی از دانش آموزان دست خود را بالا برد. معلم پرسید: دخترم چرا چیزی ننوشتی؟ دخترک جواب داد: عجایب موجود در جهان خیلی زیاد هستند و من نمی توانم تصمیم بگیرم که کدام را بنویسم. معلم گفت: بسیار خوب، هر چه در ذهنت است به من بگو، شاید بتوانم کمکت کنم. در این هنگام دخترک مکثی کرده و گفت: به نظر من عجایب هفتگانه جهان عبارتند از : لمس کردن، چشیدن، دیدن، شنیدن، احساس کردن، خندیدن و عشق ورزیدن. پس از شنیدن سخنان دخترک، کلاس در سکوتی محض فرو رفت.

آری عجایب واقعی همین نعمتهایی هستند که ما آنها را ساده و معمولی می نگاریم !!!